English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3952 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
element U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements U رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anlage U اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
substantialize U اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course U لایه اساس قشر اساس
retail bin U انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution U تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
butt U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
terneplate U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw U الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terne U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
plank U قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone U که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
cross disbursing U انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section U رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
section U قسمت قسمت کردن برش دادن
sections U قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold U یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttles U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle U قسمت قسمت حرکت کردن
executing agency U قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
structuring U اساس
element U اساس
groundless U بی اساس
principium U اس اساس
baseless U بی اساس
pier foundation U اساس پی
chimeric U بی اساس
structures U اساس
structure U اساس
ground U اساس
roots U اساس
root U اساس
substantially U در اساس
basis U اساس
fundament U اساس
elements U اساس
ill founded U بی اساس
origins U اساس
rootless U بی اساس
ill-founded U بی اساس
origin U اساس
nucleus U اساس
nuclei U اساس
groundsel U اساس
bedrock U اساس
unfounded U بی اساس
unsubstantial U بی اساس
unsubstantiality U بی اساس
foundation U اساس
subsistance U اساس
vaporous U بی اساس
cornerstones U اساس
cornerstone U اساس
idle U بی اساس
delusive U بی اساس
idled U بی اساس
idles U بی اساس
insubstatiality U بی اساس
idlest U بی اساس
rationale U اس اساس
grass roots U اساس
fundamental U اساس
insubstantial U بی اساس بیموضوع
gossiping U شایعات بی اساس
gossips U شایعات بی اساس
foundation U پی ریزی اساس
element U عنصر اساس
Unfounded rumours. U شایعات بی اساس
ignoring U بی اساس دانستن
elements U عنصر اساس
ignore U بی اساس دانستن
tittle tattle U شایعات بی اساس
tittle-tattle U شایعات بی اساس
gossipry U شایعات بی اساس
ignored U بی اساس دانستن
groundlessly U بطور بی اساس
there is nothing in it U بی اساس است
gossip U شایعات بی اساس
gossiped U شایعات بی اساس
ignores U بی اساس دانستن
idle rumoues U شایعات بی اساس
data origination U اساس داده
corpus delicti U اساس جرم
groundwork U زمینه اساس
corpus juris U اساس قانون
corner stone U بنیاد اساس
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
grounded (his complaint was not grounded U شکایت او بی اساس بود
subbase course U لایه زیر اساس
gossip U شایعات بی اساس دادن
To build on sand. U کار بی اساس کردن
bedding U بنیاد و اساس هرکاری
rooty of sand U چیز ناپایدار یا بی اساس
fabric U سبک بافت اساس
demand processing U پردازش بر اساس نیاز
gossips U شایعات بی اساس دادن
fabrics U سبک بافت اساس
gossiping U شایعات بی اساس دادن
hot mix base U اساس اسفالتی گرم
gossiped U شایعات بی اساس دادن
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
subbase course U لایه پی قشر زیر اساس
on an arm's length basis U بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
gossiper U کسیکه شایعات بی اساس میدهد
euhemerism U اساس تاریخی برای افسانه ها
cotton grade U درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
ill founded U دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
average cost pricing U قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
his joys p from baseless hope U خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps U قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
partial U جزئی
imperceptible U جزئی
corpuscular U جزئی
peppercorns U جزئی
peppercorn U جزئی
trifling U جزئی
fiddling U جزئی
parcel U جزئی از یک کل
nominal U جزئی
potty U جزئی
potties U جزئی
indifferent U جزئی
small U جزئی کم
adaphorous U جزئی
smaller U جزئی کم
smallest U جزئی کم
minute U جزئی
ternal U سه جزئی
hexamerous U شش جزئی
inappreciable U جزئی
peddling U جزئی
rush U جزئی
rushed U جزئی
rushing U جزئی
haxamerous U شش جزئی
two limbed U دو جزئی
snatchy U جزئی
portion U جزئی
triparite U سه جزئی
inconsiderable U جزئی
sexpartite U شش جزئی
portions U جزئی
paltry U جزئی
remote U جزئی کم
remote U جزئی
petty U جزئی
remoter U جزئی کم
remoter U جزئی
A part of the whole . U جزئی از کل
remotest U جزئی کم
remotest U جزئی
retail U جزئی
negligible U جزئی
piddling U جزئی
paultry U جزئی
parcels U جزئی از یک کل
picayune U جزئی
snatches U جزئی
snatching U جزئی
snatched U جزئی
picayubnish U جزئی
snatch U جزئی
duple U دو جزئی
simple interest U سود پول بر اساس سال 063 روزه
it was basedon evclid U اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
gewgaws U چیز جزئی
particular average U خسارت جزئی
gewgaw U چیز جزئی
skirmishes U جنگ جزئی
particular average U خسارات جزئی
skirmish U جنگ جزئی
quinquepartite U پنج جزئی
minor elements U عناصر جزئی
little U ناچیز جزئی
lobed U چند جزئی
inconspicuous U جزئی غیرمحسوس
minus cule U ریز جزئی
multipartite U چند جزئی
pettily U بطور جزئی
tertramerous U چهار جزئی
retail U جزئی فروشی
partial adjustment U تعدیل جزئی
minuitae U نکات جزئی
clause U جزئی از جمله
incidentals U رویداهای جزئی
incomplete breakdown U شکست جزئی
fractionally U بطور جزئی
Recent search history Forum search
2New Format
1 In this step that is all information in our hand, you are kindly requested to quote based on rough estimate price in this step.
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1time is prceious it has great
1وقتی انسانها بر اساس دارایی اشان ارزیابی می شوند
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com